فمنیسم اصطلاحی فرانسوی است که از کلمه اندیشه فمنیسم در واقع همان جنبش زنان است و ریشههاى آن به دوران روشنگرى اروپا و بیدارى این قاره از خواب قرون وسطایى مىرسد، اما ایدههاى انقلاب کبیر فرانسه زمینهساز جدى و واقعى شکلگیرى نخستین نطفههاى جنبش فمنیستى است;
آنجا که ایده حقوق بشر براى نخستین بار به شکل مدون و البته بیشتر در رابطه با حقوق مردان فرمول بندى شده بود. آنچه که فرانسه در دهه 90 قرن هجدهم به صورت شرکت فعال زنان در جنبش انقلابى و سپس تاسیس انجمنهاى سیاسى ویژه زنان شاهد آن بوده، به مرور ریشههاى خود را به سراسر اروپا گستراند.
«جنبش آزادى زنان» مهمترین روایت فمنیستى در جامعه معاصر غرب است. البته خود این عنوان نیز نشان دهنده زمینه سیاسى ظهور آن و کلیدى براى درک بعضى از تفاوتهاى آن با اشکال پیشین فمنیسم است. فمنیستهاى اولیه از «حقوق» و «برابرى» زن سخن مىگفتند، اما در دهه 60 میلادى «ستم» و «آزادى» در فعالیتهاى سیاسى چپنو، کلماتى کلیدى به شمار مىرفت. با افزایش جنبشهاى آزادى بخش; از قبیل جنبش آزادى بخش سپاهان، جهان سوم و...، فمنیسم جدید، به ناگزیر عنوان «جنبش آزادى بخش زنان» را براى خود برگزید که این تغییر نام بازتاب تحولى مهم در دورنماى سیاسى فمنیسم معاصر، ایجاد کرد.
فرهنگ علوم سیاسى فمنیسم را این گونه معرفى مىکند:
«دفاع و جانبدارى از حقوق زنان و عقیده به برابرى زن و مرد در زمینههاى فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى، سیاسى و مبارزه در راه وصول به این برابرى.» (از نظر تاریخى، در دهه 1980 میلادى فمنیسم به عنوان یک لغت، معانى متفاوتى را پیدا کرد. در این دوره حامیان نقش اجتماعى زنان که از حقوق آنان به عنوان یک موجود مستقل نیز دفاع مىکردند «فمنیست» نام گرفتند. اما طى سالهاى گذشته با تحول در نقشهاى اجتماعى و فردى زنان، تحولاتى نیز در بیان و معرفى فمنیسم ایجاد شده است، تا اندازهاى که نمىتوان قالب واحدى را از این تعاریف استخراج نمود
بنابراین فمنیسم تنها یک رویکرد عملى یا اجتماعى واحد نیست و به همین دلیل است که امروزه فمنیسم به شاخههاى متعددى از جمله لیبرال، مارکسیست، سوسیال، رادیکال، روانکاو، و فرامدرن تقسیم مىشود. (با این بیان پس از گذرى کوتاه بر دیدگاههاى فمنیستى به دنبال پاسخ به این سؤال هستیم که آیا بین فمنیسم، اندیشه سیاسى، رویکرد سیاسى و سیاست، ارتباطى وجود دارد یا خیر؟
فمنیسم لیبرال :
لیبرال ها، قدیمی ترین و در عین حال بزرگترین جنبش های فمنیسمی را تشکیل می دهند. این گروه از قرن هجدهم فعالیت خود را آغاز کردند و خواهان برابری حقوق خود با مردان شدند.در قرن نوزدهم،با شدت بخشیدن به فعالیت های خود، خواهان تغییرات قانونی برای دست یابی به تشابه حقوق زنان و مردان شدند و سرانجام در قرن بیستم در پی ایجاد تغییرات اساسی در روابط اجتماعی بر آمدند. این گروه که امروزه عمدتاٌ در آمریکا به سر می برند در تحلیل و ریشه یابی فرودستی زنان در جامعه، معتقدند عامل اصلی فرودستی زنان در جامعه، معتقدند عامل اصلی فرودستی زنان، فقدان حقوق مدنی و فرصت هایی برابر آموزشی و همچنین باورهای غلط مردم سالار در فرهنگ و روابط اجتماعی است.
بر این اساس فمنیسم لیبرال معتقدند زن به طور طبیعی ضعیف نشده است؛ بلکه این نقش های کلیشه ای جنسیتی است که آنان را به استضعاف کشانیده است. یکی از آرمان های لیبرال فمنیست های معاصر، تحقق جامعه دو جنسی است که در آن هیچ چیز به جنس خاصی تعلق ندارد و همه فرصت های اجتماعی برای زنان و مردان به صورت مساوی است. در نتیجه با تشکیل خانوادۀ سنتی که در آن نقش های کلیشه ای زنان هم چون مادری و همسرداری است، به شدت مخالفت می شود؛ چرا که آنها با تأثیرپذیری از تفکرات لیبرالی، اصل را بر آزادی فردی انسان ها نهاده و لذت جویی و رضایت خود محورانه را ملاک تشکیل خانواده یا هر نوع رابطه زنان و مردان می دانند. لیبرال فمنیست ها یا هر نوع رابطه زنان و مردان می دانند.لیبرال فمنیست ها با تقسیم جامعه به دو حوزه خصوصی و عمومی معتقدند زن ها باید برای رهایی از وضعیت اسف بار خویش به حوزه عمومی وارد شوند و در آن به فعالیت بپردازند ، چرا که اکتفا کردن به فعالیت در حوزه خصوصی موجب عقب ماندگی زنان در اغلب عرصه ها می شود در نتیجه زن ، هم چنان که در حوزه خصوصی حضور دارد باید در حوزه عمومی نیز فعالیت کند ، ولی مشروط به آن که در هیچ یک از این دو حوزه ، هیچ گونه نقش جنسیتی وجود نداشته باشد . حال آنکه در تعارض حوزه خصوصی و عمومی کدام یک را باید بر دیگری ترجیح داد ، بین فمنیست های لیبرال توافق نظر نیست . این گروه برای رسیدن به وضعیت مطلوب، یعنی تساوی حقوق زنان و مردان، چه راهکارهایی را مطرح می کنند. آنان در درجه اول خواهان اصلاح قوانین و ساختار سیاسی و اجتماعی هستند؛ به گونه ای که هیچ گونه تفاوت حقوقی و قانونی میان مرد و زن نباشد. سپس معتقدند باید با برنامه ریزی های مختلف در حوزه ادبیات، الفاظ و عبارات مردم سالارانه برچیده شود و زمینه فعالیت اجتماعی دختران را همانند پسران فراهم آورند و در حوزه تعلیم ،تربیت و آموزش و پرورش نیز فرهنگ سازی شود و هم چنین در محیط خانواده و اجتماع برای زنان ، موقعیت برابر با مردان ایجاد شود .
به عبارت دیگر مىتوان گفت: فمنیسم لیبرال زاییده شرایطى است که بر جامعه حاکم است، همانطور که در سخنان مرى آستل آمده است. سایه افکندن لیبرالیسم بر جامعه و نفى سلطه حاکم در تعامل بین مردم و حاکم در نهایتبه زندگى فردى، شخصى و خانوادگى افراد آن جامعه تسرى یافته و در نهایت این ندا سر برآوردهاست که:
اولا: انسانها با یکدیگر برابر بوده و هیچ جنبه برترى بر یکدیگر ندارد;
ثانیا: نفى سلطه و امتیازى به نام آزادى بر اساس اصول لیبرالیسم براى انسانها پذیرفته مىشود;
ثالثا: در نتیجه، این امتیاز براى زنان نیز پذیرفته مىشود.
و این نتیجه یکى از پایههاى اساسى شکلگیرى فمنیسم لیبرال است. در واقع مىتوان گفت: لیبرالیسم نحوه نگرش انسانها به پدیدهها و معرفت او را نسبتبه جهان هستى تغییر مىدهد که این تغییر لاجرم نیمى از قشر موجود در جامعه - زنان - را در بر خواهد گرفت.
چپ نو (New Left) جنبشى با گرایشهاى نئومارکسیستى، سندیکالیستى، آنارشیستى، اگزیستانسیالیستى که عمدتا در مراکز دانشگاهى متمرکز است و در انگلستان از سال 1956 توسط گروه روشنفکرانى که گرد مجله بررسى چپ نو جمع شده بودند، آغاز شد و در امریکا در اواخر دهه 1950 ضمن مباحث آزاد سیاسى «درباره تبعیض نژادى، جنگ ویتنام، مجتمع نظامى - صنعتى که در دانشگاه کالیفرنیاى برکلن برگزار مىشد، ظهور کرد و در فرانسه با الهام از فلسفه سارتر جریان یافت. دامنه جنبش چپ نو در دهه 1960 بالا گرفت و با حوادث ماه مه 1968 به اوج خود رسید. چپنو به خلاف چپ کهن (سوسیالیسم، کمونیسم، مارکسیسم» فاقد نظم، رهبرى و هدفهاى مشخص است و تاکیدش بیشتر به اعتراض، اقدام مستقیم، اصلاحطلبى، فرد گرایى و آزادى است و ضمن به مبارزه طلبیدن نظم اقتصادى، اجتماعى و سیاسى مستقر، خواستار جامعهاى با این مشخصات است: (دموکراسى مبتنى بر مشارکت، سازماندهى جامعه از طریق ایجاد بازارهاى کوچک، مالکیت عمومى بر کلیه صنایع بزرگ، کاهش تولید کالاهاى غیر ضرورى، برقرارى ازدواج بر مبناى انتخاب آزاد و تعلیم و تربیت کودکان درون کانونهاى زندگى اشتراکى .