اگر «بودن یا نبودن» مساله اساسی هملت شکسپیر، رباعیات خیام، ایلیاد و اودیسه هومر و آن همه تراژدی با شکوه در یونان نبود و قهرمانگیری با ستیز انسان با سرنوشت خویش رقم نمی خورد، آیا این دستاوردهای خلاق می توانست مردم جهان را اینگونه مجذوب خود کند؟ مرگ و زندگی همواره از آغاز در کانون آثار برجسته هنر و ادبیات جهان بوده است.
شگفتی ندارد اگر نخستین کتابی که از تمدنهای بزرگ باستانی به دست ما رسیده است، کتاب مردگان مصر و نخستین افسانه، افسانه گیل گمش بابلی باشد که در تلاش و تکاپو برای یافتن گیاه جوانی و زندگی جاودانی بود، و کمترین هراس یا آرزویی که از انسان آن روزگاران شناختهایم، هراس از مرگ و آرزوی نامیرایی باشد. پس میتوان درک کرد که چرا اساسیترین غایت زندگی در اندیشه بودا دستیابی به نیروانا و رسیدن به تهی رهاننده بود و مرگ در کیش مانی نیز، آرزوی فرد پارسا و دروازه ورود به باغهای روشنایی تلقی میشد!
فردریش نیچه در مورد مرگ چنین میگوید: «اینکه مردمان هیچگاه نخواهند به اندیشه مرگ بیندیشند مرا شاد میکند! بسیار خوش دارم دست به کاری زنم که برای آنها، اندیشه زندگی را صدها بار خواستنیتر کنم.»(1)
بیشتر ما از مرگ میترسیم، صرف ادای کلمه مرگ میتواند برای بسیاری وحشتزا باشد. کسی که احساس میکند به جاودانگی و بیمرگی نرسیده است از مرگ میترسد و این حس، ترس او از ناشناخته را افزایش میدهد. دلیل دیگر وحشت از مرگ آن است که مرگ در تداوم زندگی فیزیکی وقفه میاندازد و در واقع نوعی جدایی از چیزهایی را ایجاد میکند که برای انسان بسیار عزیز بوده است. به این ترتیب مرگ عدم اطمینان از آینده را نیز به همراه دارد، اما در هرحال باید این ترس از میان برود در فضای دیوانهوار و پرخروش زندگی امروزی هیچ چیز جز مرگ حتمی نیست، هرکس باید روزی بمیرد. روزی میآییم و روزی هم باید برویم. ما همگی هر آن به زمان مرگ که رهایی از این جنجال ، تغییرات و تردیدهایی زندگی فیزیکی را ممکن میسازد نزدیکتر میشویم ...
در هر صورت مرگ پدیدهای است که همواره در طول تاریخ و در همه ادیان الهی و غیرالهی مورد توجه بوده و بدان اشاره شده است واین مقاله بر آن است تا با معرفی اجمالی جایگاه مرگ در ادیان، به بررسی و توضیح آن بپردازد.
مرگ در میان زردشتیان
عمومیترین دغدغه بشر مرگ است. زردشت به روشنی درباره مرگ و معاد و روز رستاخیز سخن گفته است. اما در طول زمان رفته رفته این اصل مهم اعتقادی زردشت نیز دچار تغییراتی گشت. در طول دوران آمیزش، مرگ ، روانهای آدمیان را وامیدارد جهان گیتیای را ترک گویند و برای مدتی به مرحله مینوی ناقص بازگردند. به عقیده زردشت، همین که روان از تن جدا میشود باید درباره آنچه در زندگیاش در راه یاری نیکی انجام دادهاند، داوری شود. زردشت به پیروانش آموخت که زنان نیز چون مردان و خدمتکاران نیز همانند اربابان، میتوانند در راه رسیدن به بهشت، امیدوار باشند. چه در شهود وی، مانع مادی روزگار کهن، یعنی پل جداکننده (چینوت)، جایگاه قضاوتی اخلاقی شد، جایی که نه روی قدرت شخص یا ارزش نثارهایی که وی در زندگانی انجام داده است، پلی بر دستاوردهای اخلاقیاش حساب میشود. (2)
چون روح از بدن خارج شود به صورت حشره کوچکی درآمده و تا سه روز در اطراف جسد میت پرواز میکند و در شب چهارم در عالم برزخ به حضور میترا یا مهر میرسد و مورد مواخذه قرار میگیرد، یعنی در اینجا مهر یا میتراست که به قضاوت مینشیند و اعمال مردگان را میسنجد. یا انسان در روز قیامت وقتی به پل صراط (چینوت) میرسد همین که سه قدم بر روی پل میگذارد (این سه قدم رمز گفتار نیک، کردار نیک، پندار نیک) عمل او به صورت موجود یا انسانی به جانب او میآید.
اگر او پندار، گفتار و کردار نیک داشته باشد، عمل او به صورت زیبارویی از او استقبال میکند و او را به بهشت هدایت مینماید. در این صورت این شخص به راحتی از پل میگذرد، اما گر شخص در زندگی بدکردار بوده، مطابق دین و آئین زردشت عمل نکرده باشد، ناگزیر کردار و پندار و گفتار او بهشکل پیرزن یا عجوزهای بدترکیب و زشت خودنمایی میکند تا جایی که آن شخص با دیدن آن شکل که در واقع عمل وی است، چنان میترسد که از پل سقوط کرده و به دوزخ میافتد. (3)
دخمه یا برج خاموشان جایی است که زردشتیان اجساد مردگان خود را در آن قرار میدهند. از آنجا که به اعتقاد زردشتیان کالبد بیروان سخت ناپاک و نجس است و نباید آب و خاک و آتش را بدان آلوده ساخت، اجساد را درون دخمههایی از سنگ ساخته شده قرار میدهند. دخمههای سنگی معمولاً سه طبقه است: طبقه بالا برای اموات مرد و زیرین برای زنان و پایینتر از آن برای کودکان است، شش ناقل جنازه را حمل میکنند و از پی آنان سوگواران با جامه سپید حرکت میکنند. اما برجهای خاموشان که بر فراز تپههای بلند در فضایی گشوده محصور است جایگاهی است که اجساد را در معرض هوای آزاد و دسترس عقابان و کرکسان و دیگر جانوران لاشخور قرار میدهند. (4)
اما موبدان روشنفکر تهران چندسالی است که این رسم را لغو کردهاند و مردگان خود را پس از شستشو و کفن در پوششی از فلز نازک قرار داده و آن را در قبرهای سنگی یا سیمانی دفن میکنند. با این عمل خود هم هوا را آلوده نساخته و از آن منظره نازیبا جلوگیری میکنند و هم دیگر خاک را آلوده نساختهاند. (5)
در هر حال مرگ برای زردشتیان غم انگیز و ترسناک نیست آنها هم مانند سایر ادیان اعتقاد دارند که آدمی در دنیا سه اصل زرتشت را رعایت کرده باشد و زندگی سالمی داشته باشد روانش در آن جهان با آرامش و راحتی خواهد زیست.
مرگ در میان یهودیان
یهودیان نیز مانند سایر ادیان به مرگ معتقدند و بر این باورند که روزی از این دنیا خواهند رفت اما این مساله در تورات کمتر به چشم میخورد چون مردم معاد را هنوز باور نکردهاند، البته نه تمامشان. عدهای از دانشمندان یهود برای اثبات معاد در تورات به مواردی استناد کردهاند که هرگز صراحت نداشته است، بهطور مثال آمده که: از کجا بدانیم که تورات به موضوع رستاخیز مردگان اشاره کرده است؟ از آنجا که مکتوب است: «و از آنها، هدیه افراشتنی خداوند را به هارون کاهن بدهید.»
ولی سوالی که در اینجا مطرح است این است که آیا هارون تا به ابد زنده خواهد ماند؟ این آیه میآموزد که هارون در آینده زنده خواهد شد و موضوع رستاخیز مردگان هم در تورات ذکر شده است.(7)
اما در مورد دیگر قسمتهای عهد قدیم وضع به گونه دیگری است بدین گونه که در موارد متعددی به زندگی اخروی و حساب و میزان اشاره شده است، چنانکه در کتاب انبیا آمده است: (8) «امتها برانگیخته شوند ... من (خداوند) در آنجا خواهم نشست، تا بر همه امتها داوری کنم، جماعتها در وادی قضا، زیرا روز خداوند در وادی قضا نزدیک است، آفتاب و ماه سیاه میشوند و ستارگان تابش خود را باز میدارند و ....» (9)
در تعلیمات دینی دانشمندان یهود، هیچیک از موضوعات مربوط به جهان آینده، مانند اعتقاد به رستاخیز مردگان دارای اهمیت نیست، اعتقاد به رستاخیز یکی از اصول دین و ایمان یهود است که انکار آن گناهی بزرگ محسوب میشود. در تلمود چنین آمده است: «کسیکه به رستاخیز مردگان معتقد نباشد و آن را انکار کند، از رستاخیز سهمی نخواهد داشت و زنده نخواهد شد.»(10) اهمیتی که این اعتقاد دینی به خود گرفت، مباحث و مجادلات بسیار را پدید آورد و یکی از نکات مورد اختلاف میان فریسیان و صدوقیان، همین ایمان به رستاخیز بود. بطوری که از منابع دیگر اطلاع داریم صدوقیان چنین تعلیم میدادند، که با مردن جسم، روح نیز معدوم میشود، و مرگ پایان موجودیت انسان است. انکار وجود جهان آینده، با انکار اصل پاداش و مجازات که فریسیان برای آن اهمیت بسیاری قائل بودند توام بود و از این رو فریسیان با این بیایمانی به شدت مبارزه میکردند. علمای یهود، اعتقاد به رستاخیز را موضوع یکی از دعاهای «برکات هجدهگانه» که بخش مهمی از نمازهای روزانه است قرار دادند، و آن دعا چنین است: «تو تا به ابد جبار هستی، ای خدا تو زنده کننده مردگان هستی. برای نجات دادن، بزرگ و عظیمی، شبنم را فرود میآوری، باد را میفرستی و باران را نازل میکنی، زندگان را با احسان روزی میدهی، مردگان را بهرحمانیت و شفقت بسیار زنده میسازی، افتادگان را تکیهگاه هستی، بیماران را شفا میدهی، زندانیان و بندیان را آزاد و از بند رها میفرمایی و به عهد خود که با خفتگان در خاک بسته ای وفا میکنی. ولی شبیه توست ای پادشاهی که مرگ و زندگی بهدست تو است و نجات را میرویانی. و تو امین هستی که مردگان را زنده کنی. متبارک هستی تو ای خدایی که مردگان را زنده میکنی .» (11)
مباحثه بر سر این موضوع باعث شد که در کلمات یکی از دعاهایی که در بیت همیقداش خوانده میشد، تغییری داده شود. « در آخر تمام دعاهایی که در معبد بیت همیقداش خوانده میشد، میگفتند: «از (اول) عالم» (خداوند متبارک و ممدوح است) و چون مرتدان خرابکاری کردند (و حقیقت رستاخیز مردگان را انکار نمودند) و گفتند که یک جهان بیشتر وجود ندارد، چنین مقرر شد که در پایان دعاها بگویند: از این جهانی (کنونی) تا آن جهان (آینده)».
علت ظاهری این امر، که چرا صدوقیان اعتقاد به رستاخیز مردگان را رد میکردند این بود، که بنا به عقیده ایشان، ذکری از این موضوع در اسفار پنجگانه تورات نیامده است، فقط در تورات شفاهی که مورد قبول آنها نبود سخن به میان آمده است. این نظر صدوقیان را دانشمندان یهود به شدت رد کرده اند. در تلمود چنین اظهار شده است: «هیچ قسمتی از تورات (کتبی) نیست که به اعتقاد رستاخیز مردگان دلالت نکند، لکن ما صلاحیت نداریم که آن را بدین معنی تفسیر کنیم». در نتیجه، زیرکی و استادی بسیاری بهکار رفته است تا نشان داده شود که تورات به موضوع رستاخیز مردگان اشاره کرده و دلایل آن را ارائه داده است. (12)
در لحظه مرگ آدمی، کلیه اعمالش پیش روی او جزء به جز ظاهر میشود و به وی میگویند: تو در فلان مکان و زمان چنین و چنان کردهای و او تصدیق میکند و میگوید: آری. سپس به او میگویند: زیر ثبت دفتر را امضا کن و او امضا میکند. نه همین و بس، بلکه او عادلانه بودن حکم را گواهی میکند و میگوید: مرا از روی عدالت و انصاف کامل داوری کردهاید.»
و بعد ذات قدوس متبارک برای داوری کردن نیکوکاران و بدکاران جلوس خواهد کرد و هریک را به بهشت و دوزخ میفرستد آنگاه بدکاران گویند که ما را از روی عدالت و داوری نکردی و خداوند میفرماید: نمیخواستم پرده از اعمال بد شما بردارم و سپس گزارش اعمالشان را آنچنان که ثبت شده است میخواند و همگی در دوزخ مخلد میشوند. (13)
این نشان میدهد که یهودیان مرگ را باور دارند ولی در مورد زندگی پس از مرگ نظرات مختلفی دارند.
مرگ در میان مسیحیان
هنگامی که فرمان دستگیری عیسی علیه السلام از سوی رومیان صادر شد رای و فتوایی که به گوش میرسید این بود که بایست وی را اعدام نمود. عیسی مسیح علیه السلام در روز جمعه هفته فصح توسط رومیان اعدام گردید. وی به دست و یا به فرمان مقامات یهودی اعدام نشد، هرچند که ایشان نیز با وی مخالف بودند، وی را به تخته چوب بزرگ که بهشکل صلیب بر قطعه چوب دیگری سوار شده بود میخ کوب کردند. بدین ترتیب آن حضرت به تدریج و با تحمل درد و رنج فراوان از دنیا رفت.(14)این مرگ خود مقدمهای بر یک سلسله حوادث دیگری بود.
مطالب فوق نشاندهنده این امر است که مسیحیان مرگ را قبول دارند و بر این باورند که روزی از بین خواهند رفت و در دنیای جدید زندگی تازهای را شروع میکنند. در بین مسیحیان مرگ حضرت عیسی خیلی مورد توجه واقع شده است و آنان معتقدند که عیسی با مرگ خود کفاره گناهان آنان را داده و خداوند با مرگ فرزندش (عیسی) مسیحیان را بخشیده است و به همین دلیل مرگ عیسی بسیار مورد توجه واقع شده است و ما هم در این مقاله به آن میپردازیم.
قدیمیترین روایتی که در عهد جدید در مورد مرگ حضرت عیسی وجود دارد بدین مضمون است که به اعتقاد حواریون عیسی روز سوم مرگ خویش توسط خداوند به آسمانها برده شده است: «زیرا که اول به شما سپردم آنچه نیز یافتم که مسیح بر حسب کتب در راه گناهان ما مرد و این که مدفون شد و در روز سیم بر حسب کتب برخاست. و اینکه ظاهر شد و بعد از آن به آن دوازده نفر و بعد از آن به زیاده از پانصد برادریک باد ظاهر شد که بیشتر از ایشان تا به امروز باقی هستند اما بعضی خوابیدهاند (مردهاند). از آن پس به یعقوب ظاهر شد و به جمیع رسولان. و آخر از همه بر من مثل طفل سقط شده ظاهر گردید (منظور بر پولس رسول است). (15)
این روایت، که تقریباً در حدود سالهای 55 میلادی به رشته تحریر درآمده، اهمیت در مرکز قرار داشتن مرگ و رستاخیز عیسی علیه السلام در دین مسیحیت را نشان میدهد. (16)
ضمن اینکه عیسی قبل از مرگش از آن خبر داشت و به حواریونش نیز گفته بود، چنانکه در انجیل متی، لوقا و مرقس آمده است که: «و چون ایشان در جلیل میگشتند، عیسی بدیشان گفت: «پسر انسان به دست مردم تسلیم کرده خواهد شد، و او را خواهند کشت و در روز سوم خواهد برخاست» پس بسیار محزون شدند. (17)
مرگ در میان هندوان
برای هندوان (دین ودایی) مرگ نقطه پایان وجود انسانی قلمداد میشد، تنها خدایان بودند که فناناپذیر بودند، انسانها جملگی فناپذیر بودند. این تضاد و تقابل مرتباً مورد توجه قرار میگرفت. سرودهای مذهبی از مرگ را با عناوینی نظیر تاریکی گودال یا حفره و حالتی نظیر خواب بودن یاد میکردند. اقوام ودایی، از آن جهت که این زندگی را تنها زندگی خویش میدانستند، سعی میکردند آن را پر از رفاه و خوشبختی داشته باشند. آنان کوشش میکردند که استمرار نسل خویش را (که تنها ضرورت ممکن از فناناپذیری ایشان بود) با داشتن تعداد زیادی از اولاد پسر و نوههای پسری تضمین کنند. به هرجهت، زمانی که تقریباً آخرین کتاب از مجموعه ریگ وده به متن اصلی ضمیمه گردید، یعنی در حدود هزار سال قبل از میلاد مسیح، مردم ودایی به این اعتقاد رسیده بودند که انسانها هم میتوانند پس از مرگ به نوعی هستی و وجود سعادتمند و فناناپذیر دست یابند، به صورتی که «خدایان و پدران» در گونهای بهشت در کنار یکدیگر زندگی کنند.
شرط ورود به چنین بهشتی انجام اعمال صحیح و نیز بجا آوردن آیینهای مذهبی بطور صحیح و درست بود، که به طور سمبولیک، برای فرد عبادت کننده، بدن جاوید (فناناپذیر) فردی او را میساخت و یا اینکه خلق میکرد. بدون مشارکت در آن مراسم و آیینهای دینی، فرد فاقد یک بدن جاوید و باقی بود. به هنگام مرگ، با کمک آیینهای مناسب کفن و دفن، اعمال خوب فرد نیایشگر و پرستنده به بدن فناناپذیری وی قلاب شده و بههمراه وی به «دنیای آن طرفی» منتقل میشود و این تنها ثروتی است که میتوان به آنجا برد. اگر شخصی آیینهای مناسب را انجام نمیداد، هرگز نمیتوانست به این درجه از خلود و جاودانگی آسمانی (بهشتی) دست یافته و در نتیجه، پس از مرگ در این دنیا، بطور کلی از دایره وجود و هستی بیرون میرفت و همان گونه که قبلاً این اعتقاد وجود داشت، اجزا و عناصر مادی وجود او بار دیگر در طبیعت جذب میشدند. (18)
در ریگ وده انسان تنها یکبار زندگی میکند و یکبار میمیرد، اما پس از مرگ جاودانه میماند و تنها پیکر او از بین میرود. در دین بودایی نیز اعتقاد به مرگ وجود دارد چنانکه بودا در لحظه مرگش میگوید: « دیگر رهایم، رها از تشنگی، از رنج و ... و رهایی من لغزش ناپذیر است، میدانم، این فرجامین تولد من است، میدانم، از برای من دیگر وجود دوبارهای در کار نیست». (19)
بودا لحظه مرگ خود را میدانست و در ابتدا قسمتهایی از تعالیم قبلی خود را به عنوان تذکر و یادآوری بیان داشته و سپس از راهبان مرید خویش خواست که: «برای خود روشنایی باشید. در خود پناه ببرید. به هیچ پناهگاه خارجی روی مکنید. به حقیقت (دین بودایی) همچون یک منبع روشنایی محکم بچسبید. حقیقت بودایی را نظیر یک پناه آورنده محکم بچسبید». (20)
مرگ پدیدهای است الهی و انسان را از آن گریزی نیست و در بین تمام انسانها و تمامی ادیان الهی و غیرالهی وجود دارد، این درست که انسان همیشه میل به جاودانگی داشته و دوست دارد برای همیشه در جهان باقی بماند ولی این دلیلی بر عدم اعتقاد به مرگ در میان آنها نمیباشد؛ پس همه انسانها در تمام ادیان سعی بر زندگی خوب و سالم دارند تا بتوانند در آن دنیا به راحتی زندگی کنند و در اینصورت مرگ و لحظه جان دادن برای تمامی انسانها لذت بخش و باعث آرامش خواهد بود.
پی نوشت:
1- صنعتی، محمد، درآمدی بر مرگ در اندیشه غرب، فصلنامه ارغنون، شماره 26و 27 ص 22
2- بویس، مری، زردشتیان باورها و آداب، ترجمه عسگر بهرامی، ققنوس، 1381، ص 51
3- آریا، غلامعلی، آشنایی با تاریخ ادیان، تهران، پایا، 1379، ص 69
4- ناس، جان، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی اصغر حکمت، علمی و فرهنگی، 1383، ص 482
5- آریا، همان، ص107
6- تورات، سفر اعداد، 28:18
7- سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم، یهودیت، تهران، آیات عشق، 1382، ص 90
8- همان، ص 194
9- کتاب یوئیل نبی، 3: 12-14
10-دکتر، آ، کهن، راب، خدا، جهان، انسان و ماشیح در آموزه های یهود، ترجمه امیرفریدون گرگانی، تهران، المعی، 1382، ص 274
11-به این دعا در بند2 از فصل 5 میشنا برافوت اشاره شده است. دعای دیگری که در صبح باید خوانده شود، و موضوع زنده شدن مردگان در آن ذکر شده است.
12-دکتر، آ، کهن، همان، صص274-275
13-همان، ص 300
14-خوانندگان ارجمند توجه دارند که به اعتقاد ما مسلمانان، به استناد آیه مبارکه قرآن (سوره نسا، آیه 157) مخالفین و معاندین یهودی و رومی هرگز موفق به قتل و مصلوب نمودن عیسی نشده و بلکه این امر بر ایشان مشتبه شده بود.
15-رساله پولس به قرنتیان؛ باب 15، آیات 8-3
16-بوش، ریچارد و دیگران، جهان مذهبی، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران، فرهنگ اسلامی، 1374، ص 699
17-انجیل متی، باب 17، آیات23-22، و نیز انجیل مرقس، باب 9، آیات 32-30، و نیز انجیل لوقا، باب 9، آیات 44-45
18-بوش، همان، ص 162
19-برگرفته از متون انجمن پالی، بخش 26، ازmajjhikaya ، ص 167
20-رنجبر، امیرحسین، بودا (در جستجوی ریشه های آسمان)، تهران، مروارید، 1381، ص 68
نقل از سایت ido.ir